جدول جو
جدول جو

معنی میر ملک - جستجوی لغت در جدول جو

میر ملک
از توابع بندپی بابل
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شیر فلک
تصویر شیر فلک
در علم نجوم برج اسد یا آفتاب، شیر گردون، شیر آسمان، شیر چرخ، شیر مرغزار فلک، شیر سپهر
فرهنگ فارسی عمید
(جِ)
دهی است از دهستان سگوند بخش زاغۀ شهرستان خرم آباد، واقع در 17هزارگزی باختر زاغه با 118 تن سکنه. آب آن از سراب میل میلک و چشمه و راه آن ماشین رو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(اَ می مَ لِ)
پسردایی و پدرزن جلال الدین خوارزمشاه. در موقع حملۀچنگیزخان حاکم هرات بود و در وقت عبور جلال الدین از آب سند وی به برشاوور منهزم و در آنجا بدست قوم مغول کشته شد. این شخص را مورخان باشکال مختلف امین ملک، امین الملک، یمین ملک، امیرخان و ملک خان نوشته اند. (از تاریخ جهانگشای جوینی چ لیدن ص 147 و حاشیۀ همان صفحه) (از تاریخ مغول عباس اقبال ص 37 و 59 و 111)
لغت نامه دهخدا
(رِ مُ)
پایتخت. دارالملک. مرکز فرمانروایی:
دار ملک خویش را ضایع چرا باید گذاشت
مر سپاهان را چرا کرده ست بر غزنین گزین.
فرخی.
، سرزمین:
نخستین بار گفتش کزکجایی ؟
بگفت: از دارملک آشنایی.
نظامی.
، کاخ. قصر:
کلید همه دارملک سلاطین
بزیرگلیم گدایی طلب کن.
خاقانی.
رجوع به دارالملک شود
لغت نامه دهخدا
(رِ فَ لَ)
کنایه از کوکب زحل است. (برهان)
لغت نامه دهخدا
(رِ فَ لَ)
تیر چرخ وکوکب عطارد. (ناظم الاطباء). تیر گردون:
از نعش هدی تختش وز تیر فلک میل
وز قوس قزح زیجش وز ماه سطرلاب.
خاقانی.
رجوع به تیر (عطارد) و تیر گردون شود
لغت نامه دهخدا
(مَ)
دهی است از دهستان لار بخش حومه شهرستان شهر کرد واقع در 38هزارگزی شمال غربی شهر کرد کنار راه مرغ ملک به شهر کرد با 1765 تن سکنه. آب آن از چشمه و قنات، محصولش غلات، شغل مردمش زراعت است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان پل رود بخش رودسر شهرستان لاهیجان. واقع در 18هزارگزی جنوب خاوری رودسر و 6هزارگزی جنوب شوسۀ رودسر به شهسوار. محلی جلگه و هوای معتدل و مرطوب و سکنۀ آن 85 تن است. شغل اهالی گله داری است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(نَ رُلْ لاه)
دهی است از دهستان وراوی بخش کنگان شهرستان بوشهر، واقع در 113هزارگزی خاور کنگان با 220 تن سکنه. آب آن از چاه و باران و راه آن ماشین رو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(جُ لَ / لِ)
وزیر (در اصطلاح مستعمل در هند) : بنا بر ظهور کاردانی به مرتبۀ وزارت که به عرف آنجا (هند) میرجمله می نامند رسیده. (عالم آرای عباسی ج 2 ص 883)
لغت نامه دهخدا
(جُ لَ)
میرزا محمد امین اصفهانی شاعر معاصر جهانگیر است و به هند رفته و منصب میرجملگی یافته است. این بیت او راست:
افتادگیی به طالعم هست
در پای خمی چرا نیفتم.
(تذکرۀ نصرآبادی ص 56)
لغت نامه دهخدا
تصویری از شیر فلک
تصویر شیر فلک
شیر سپهر، آبام شیر امرداد
فرهنگ لغت هوشیار
مار و دیگر خزندگان
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع گلی خواران قائم شهر
فرهنگ گویش مازندرانی
مار و دیگر خزندگان
فرهنگ گویش مازندرانی
از اصوات، صدای جوجه ی پرندگان
فرهنگ گویش مازندرانی
برگ درخت توت
فرهنگ گویش مازندرانی
ماه یازدهم تبری
فرهنگ گویش مازندرانی
بیگانه، یک خارجی، خارجی
دیکشنری اردو به فارسی